میخواستم یک چیزی رو بگم. شدیدا مهم.
بعضی بلاگر ها واسه اینکه از شر یعضی خواننده ها خلاص بشن، ای پی طرف رو قفل میکنن...خوب تا انجاش خوبه.
اما...
نمیدونم این ای اس پی بنده چه جوری هست که به تمام مشترکانش یک ای پی آدرس بیشتر نمیده!!(میشه همچین چیزی؟ حالا که شده) بعدش حالا اگر یک آدم مزاحم هم از همین ای اس پی بنده اشتراک داشته، وقتی ای پی اون قفل بشه، نتیجه!! میگیرم که بنده هم قفل میشم!!!
طی یک سری عملیات محیر العقول به این نتیجه رسیدم...خیلی برام سئواله! چون شنیده بودم هر کسی برای خودش یک ای پی آدرس منحصر به فرد داره. شاید هم من اشتباه شنیدم
*
راستی اینجا هم برید.
آقا این همه مطلب خوندیم این و رو اون ور! هی زیرش کامنت دادیم که: آره ، زن ها نباید زیر زور صاحبشون!!!! باشن. اما نه... وقتی پای عمل پیش بیاد، حداقل واسه من یکی، نه....خوبه که خواهر ندارم!
دییشب هی سعی میکردم، خفه بشم...عجب الاغی بودم و خبر نداشتم...راستی یک چیزی هم فهمیدم، آقا جان! تو عمل ثابت میشه که چند مرده حلاجی!! به صورت حضوری به من یکی ثابت شد!
یک چیز دیگه: روزگار بدیست نازنین! به هیچ کسی نمیشه اعتماد کرد.
روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد. از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد. روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد. تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد. دختر جوان و زيبائي در را باز كرد. پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا ، فقط يك ليوان آب درخواست كرد.
دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد. پسر با تمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت : «چقدر بايد به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چيزي نبايد بپردازي. مادر به ما آموخته كه نيكي ما به ازائي ندارد.» پسرك گفت: « پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد.پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز ، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند.
دكتر هوارد كلي ، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد. لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد اطاق شد. در اولين نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي از آن دكتر كلي گرديد.
آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود. به درخواست دكتر هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چيزي نوشت. آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود.
زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد. سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد. چيزي توجه اش را جلب كرد. چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود. آهسته انرا خواند:
«بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است»
داشتم میگشتم...همینجور میگشتم...
رفتم تو وبلاگهای بلاگر های شیرازی! خیلی وقت بود نرفته بودم! آره.. از بعد از عید تا حالا به غیر از چند تاش دیگه تو هیچکدوم نمیرفتم. تا امشب... دیدم خیلی در وبلاگشون رو رسما بستن و رفتن! بعضی ها دیگه نمینویسن و بعضی ها ولش کردن به امان خدا و بعضی ها هنوز فعال!
فرشته نجات با اونو آهنگ باحال رو وبلاگش... باربد اولین وبلاگ شیرازی که رو نت دیدم...شهر دل و بقیه ...
ولی خیلی ها رفتن! و یا خیلی از وبلاگها از رونق افتادن... همممممممم
*
این وبلاگه همش سخن پراکنی میکنه!!!D: من نمیگما..خودش میگه!!
این شعره رو از همون جا گیر آوردم..حرف دل منه:
گويند بهشت و حور و عين خواهد بود
وآنجا مي ناب و انگبين خواهد بود
گر ما مي و معشوقه گزيديم چه باک
آخر نه به عاقبت همين خواهد بود؟
اسم اين وبلاگ برگرفته از كتاب
ما چگونه ما شديم اثر صادق زيبا كلام است
و چون من به شدت تحت تاثير
اين كتاب قرار گرفتم،نام
اينجا بدين سان شد و متذكر
ميشوم كه مطالب اينجا با آن
كتاب هيچ ارتباطي ندارد.
موسيقي(Music)
Click Here Celine
Dionne-That's way it is (با
سرعت 28.8Kbps تقريبا 4
دقيقه طول ميكشه تا آهنگ بارگذاري بشود)