[12.06.2003]

وقتی بچه بودم آرزوم بود ریش در بیارم! حالا که در آوردم حوصله ندارم بزنمشون!
(مرده شور هرچی حزب اللهی رو ببرم که ریش داشتن رو اینطوری ضایع کردن و ملت تنبلی مثل بنده رو!!)
*
سكوتم از رضايت نيست
دلم اهل شكايت نيست
هزار شاكي خودش داره
خودش گيره، گرفتاره
همون بهتر كه ساكت باشه اين دل
جدا از اين ضوابط باشه اين دل
از اين بدتر نشه رسوايي ما
كه تنهاتر نشه تنهايي ما

[12.04.2003]

OK. تموم شد.
آلان نشستم پای کامپیوتر با خیال راحت! چه حس خوبیه آدم وقتی خیالش راحته... به خصوص اگه اون روز پنجشنبه باشه. چقدر عصرهای پنجشنبه باحال هستش. عوضش از عصر جمعه متنفرم همیشه.
*
احساس میکنم یک آدم روانی هستم. چون این روزها به شدت از گرفتن حال ملت لذت میبرم...همین جور الکی گیر میدم...در ضمن امروز یکی از بروبچ که خیلی ادعاش میشه. به من گفت که من یک ماکیاولیست(یا یک همچین چیزی) هستم. کسی معنیشو میدونه؟ هرچی هم ازش پرسیدم معنیش چیه میگفت معنیش تو میشه!!

[12.01.2003]

ساعت 12:43 دقیه بامداد سه شنبه و بنده در مرکز کامپیوتر دانشکده(خوارزمی) ترمرگیدم و آلان هم پای کامپیوتر هستم. قعلا تیریپ شب رنده داربه. پنج شنبه امتحان مکانیک دارم. خیلی کلقته!

[11.30.2003]

با تمام وجود از آدم هایی که تنها هدفشون از دوستی، فقط به خاطر منافعشون هست متنفرم. اونهایی که همش دوست دارند از دیگران برای رفع حاجت خودشون استفاده کنند بیزارم...(از این بعد بدجوری حال این تیپ آدم ها رو خواهم گرفت)
*
به غير از مردن و از ياد رفتن.......غباري گشتن و بر باد رفتن

در اين عالم سر انجامي نداريم....چه فرجامي؟ که فرجامي نداريم