<$BlogRSDUrl$>
ما چگونه ما شديم؟

[10.09.2003]

رسا Update شد!!


[Link]


[10.06.2003]

A man was dying of cancer, his son asked:"Dady why do you keep telling everyone you are dying of AIDS?" he replied "So when I die no one will fuck your mum"


[Link]


[10.05.2003]

امروز يك وبلاگ جديد پيدا كردم كه يك مطلبش خيلي من رو به زور انداخت، لينكش اينه ، حتما بخونيدش تا بفهميد چقدر ايراني ها رو در خارج از كشور همين خارجي هاي مدعي تمدن،آزار ميبينن و اين اروپائيان فقط ادعاي انسانيت رو يدك ميكشن. البته ميتونيد بگيد نميشه همه رو با يك چوب زد، ولي من از خيلي ها شنيدم كه كلا اروپايي ها همشون(كشورش مهم نيس) آدم هاي نژادپرست و گندي هستن! البته رتبه اول رو گويا سوئدي ها دارن. خوبه كه بيشتر ايراني هاي خارج كشور آدم حسابي هستند و شغل هاي پست ندارن! از يك چيز ديگه هم كه لجم ميگيره اينه كه ايراني ها رو عرب ميدونن! كه اگر به من بگن حرام زاده خيلي بهتر از اين هست كه بهم بگن عرب!
*
اينجا هم عكس ايراني هايي هست كه در دنيا يك كاره ايي هستند!
*
راستي اينجا ميتونيد متن نامه ي دختر افسانه نوروزي به هاشمي شاهرودي رو بخونيد! درد آور هست ولي چه فايده؟ و اينجا هم يك دادخواهي اينترنتي هست!


[Link]


آقا ماجرا شايد تكراري باشه ولي تجربه اش واسه من تازه بود.
دو روز پيش از طريق اينترنت با يك دختري آشنا شدم، به درخواست خودش شماره اتاقم رو دادم و قرار شد تماس بگيره. تا dc كردم ديدم تلفن زنگ خورد. گوشي رو برداشتم و ديدم خودشه! و بعدش خودش رو غزال معرفي كرد. صحبت كرديم كه چي كار ميكني و اينا... گفتش 20 سالش هست و دانشجوي خلباني! ميگفت 4-5 سالي ميشه كه دخترها هم ميتونن خلباني بخونن و در حال حاضر هم دو تا خلبان زن تو ايران داريم. از اين در و از اون در صحبت كرديم. از اين گفت كه دوست پسر سابقشون تشريف بردن سوئد و ديگه ايشون تنها شدن و گفت خيلي تنها شده و ميگفت پدر مادرش با هم اصلا خوب نيستن و يك شب باباش خونه نمياد و يك شب مامانش و كلا خانواذه ي سردي دارن. چند باري هم واسم گريه كرد و اشك تمساح ريخت. بنده هم كلي دلم واسش سوخت و يك سري اراجيف بهم بافتم و دلداريش دادم. مثلا گفت دو روز هست كه غذا نخورده و اشتها نداره،‌بس كه افسرده شده. از اين گفت كه يك سمند مشكي داره و پوز همه پسرهاي عفيف آباد رو زده و خلاصه كلي از خفن كاري هاش گفت! ما هم خوب بدمون نمي آمد كه يك دوست اينجوري هم داشته باشيم، بخصوص قبلا هم يك تجربه خوب از دوستي هاي اينترنتي داشتم(كه البته حالا شده بلاي جونم) پيشنهاد دادم كه از نزديك همديگر رو ببينيم و اونهم خيلي راحت قبول كرد. همين امروز بعدازظهر ساعت 8 با هم قرار گذاشتيم و خانم گفتن كه من يك با سمند مشكي ميام فلان جا مي ايستم، منم گير دادم كه نه نميشه من سوار ماشين تو بشم و ... تا بالاخره اون مخ منو زد كه اين كار ايرادي نداره. خلاصه تو راه رفتن هزار جور فكر كردم، (اينم بگم كه از چيزهايي كه تعريف ميكرد دستم اومد كه خيلي مايه دار هستن!) گفتم آخه چرا همچين دختري كه مايه دار هم هست، يك دوست پسر نداره كه اومده تو اينترنت دنبال يكي ميگرده؟ نكنه كلكي در كار باشه؟! نكنه آدم ربايي باشه و كلي افكار مسخره ي ديگه و اينكه كمتر دختري پيدا ميشه كه روز اول با ماشين بياد دنبال (مثلا) دوست پسرش! خلاصه يك عدد چاقو گذاشتم تو جيبم و رفتم سر قرار! ديدم بعـــله! يك سمند مشكلي با پلاك فلان ايستاده! رفتم از جلو يك نگاه كردم و بعد سوار شدم(ياد فيلم شوكران افتادم كه زن جنده سوار ماشين مرده شد) آقا چشمتون روز بد نبينه! يك عجوزه ايي بود كه به عمرم نديده بودم، يعني اصلا اين رقم نديده بودم تا حالا. يك آرايش غليظ(كه چقدر متنفرم از آدمايي كه آرايش تند ميكنن) با وضع افتضاح! يكيش اين بود، يك ريزه چشم داشت، حالا برداشته بود مژه هاشو كشيده بود و بلند كرده بود(نميدونم خانوما چه اصطلاحي رو واسه اين به كار ميبرن) و ديگه بد تر شده بود. آقا بگم قيافه اش چه جوري بود؟ فكر كنيد شادمهر عقيلي با همون قيافه اش دختر باشه. خلاصه ديگه سوار شده بوديم و نميشد كاريش كرد. همين جوري مثل برج زهر مار نشسته بودم و اون هر چي حرف ميزد با سكوت من روبرو ميشد. تو دلم ميگفتم بابا چقدر آدم خري شدما، اين بيچاره اين همه گفت من آدم تنهايي هستم و ... حالا صحيح نيس به خاطر ظاهر اينجوري ضد حال بزني ولي نشد كه نشد.
اما من خر كه ميگفتم هميشه درون آدما مهمه ولي نميدونم چي شد كه اينطور شد، با خودم فكر ميكردم اگر يكي به همين دليل با من اينجور برخوردي بكنه چه حالي پيدا خواهم كرد؟ اما هيچ كدوم اينا نتونست منو متقاعد كنه كه بيشتر از اون سلام اول باهاش حرف بزنم. آقا خلاصه يكجوري دست به سرش كرديم و دست از پا درازتر برگشتيم خونه. اينم از ماجراي خانوم خلبان! ميخواستم شماره پلاك ماشينش رو بگم اما صحيح نيس، بچه هايي كه اون جا ميپرن حتما ميشناسنش! ولي انصافا دست فرمانش حرف نداشت، دختر اينجوري نديده بودم.


[Link]


توضيحات

اسم اين وبلاگ برگرفته از كتاب
ما چگونه ما شديم اثر صادق زيبا كلام است
و چون من به شدت تحت تاثير
اين كتاب قرار گرفتم،نام
اينجا بدين سان شد و متذكر
ميشوم كه مطالب اينجا با آن
كتاب هيچ ارتباطي ندارد.

موسيقي(Music)

Click Here
Celine Dionne-That's way it is
(با سرعت 28.8Kbps تقريبا 4 دقيقه طول ميكشه تا آهنگ بارگذاري بشود)

Links


Blogroll Me!


پاتوق ها

BBC باحالش
صبحانه
سرخط
مجله سیاه سپید
بالام جان! نخبر؟
شمسی خانم اینا...

و غيره...

o چرا مينويسم؟

o همه چيز در مورد من؟

o شخصيتهاي محبوب

o تلگراف

 

>اندازه مناسب براي مرورگر 800X600 ميباشد<

-->