[3.15.2003]

نميدونم چرا مسلمون شدم كه اين همه مشكلات داشته باشم؟ چرا بايد چيزهايي رو بخوانم كه حق هستند و ترس از پذيرفتن آنها تنم رو مي لرزاند! چگونه بگويم محمد،علي،فاطمه و حسين و... واقعيت ندارد! چگونه بگويم اينها رو قبول ندارم! ،چرا اين طوري شد؟ چرا؟چراااااااااااااااااااااااااااااا !! در محرم امسال صحته هايي ديدم كه تا به حال ميشنيدم (و باور نميكردم) ولي امسال ديدم!اين روزها باخودم خيلي كلنجار ميرم،اصلا به نظرم اين افكار آخر عاقبت نداره!بهتره به زندگيمون بچسبيم و بيخيال اين حرفها بشيم. بعضي وقت ها به خودم ميگم چرا دنبال اين صحبتها ميرم كه اين جوري زد حال بخورم! آقا بيطرفي بهترين كار هست، حزب باد هم نيستيم. اصلا بابا ب-ي-خ-ي-ا-ل
شعري از حافظ خواندم بد نيست شما هم بخوانيد:

منم،كه شهره ي شَهرم به عشق ورزيدن.......منم،كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم........كه در طريقت ما كافري ست،رنجيدن
به مي پرستي،از آن نقش خود بر آب زدم........كه تا خراب كنم نقش خود پرستيدن
به پير ميكده گفتم كه چيست راه نجات؟.......بخواست جام مي و گف :راز پوشيدن
عنان به ميكده خواهيم تافت،زين مجلس.......كه وعظ بي عملان،واجب است نشنيدن
مراد دل،ز تماشاي باغ عالم چيست؟.......به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
به حرمت سر زلف تو واثقم؛ورنه.......كشش چو نبود از آن سو،چه سود كوشيدن؟
ز خط يار بياموز،مهر با رخ خوب........كه گرد عارض خوبان،خوش است گرديدن
مبوس جز لب معشوق و جام مي،حافظ
كه دست زهدفروشان،خطاست بوسيدن

[3.14.2003]

روزهاي غم و قصه هاي ساختگي هست! اما به ياد اين جمله باش: «اِن لَم يكُن دينٌ فكونوا احراراً في دنياكم» يعني: «اگر دين نداريد لااقل آزاد باشيد»
به اميد روزي كه تزوير و ريا ، دروغ و دورويي وجود نداشته باشد و همه آزاد و فارغ از هر قيدي باشند.

[3.11.2003]

چرا مينويسم؟
در اين جا قصد دارم هرچه كه به ذهنم خطور ميكند را به رشته تحرير در آورم تا شايد راهي براي ارضاي روحي باشد. حرف هاي نا گفته در دل من زياد است اما حافظه ام من را ياري نميكند كه آنها رو به صورت يكجا جمع آوري نمايم. اما گمان ميكنم با نوشتن آنها به نوعي باعث تمركز افكارم ميشه و اصولا حرفها و سئوال هاي زيادي در ذهن دارم! دوست دارم از اين جا ، سئوالات و افكارم به ديگران منتقل كنم.از همه چيز مينويسم! از هرچيزي كه بالاخره معلوم كند كه ما چگونه ما شديم، بي تعارف مينويسم و هرچه در درونم هست رو تخليه ميكنم! سئوالات بي جواب ذهنم رو خراش ميدن! اما حداقل با نوشتن اون ها ميتونم كمي از مشغله ذهني ام كم كنم،حني اگر بازهم سئوالات بي جواب بمانند.
سلوك و مسلك
به نظر من بايد سعي كنيم به ايده آل اي كه تو ذهنمون هست،خودمون رو نزديك كنيم،گرچه رسيدن به يك زندگي ايده آل نشدني هست! زيرا با هر مرحله پيشرفت و ترقي با مسائل و مشكلات جديد روبرو ميشويم و تا آن موانع پشت سر ميگذاريم ، موانع ديگر و ... اما بايد سعي كرد.
در مورد عقايد مذهبي هم بايد بگم! من بيشتر تابع اون چيزي هستم كه فطرت ام به من ميگه! نميدونم چه جوري بگم،يك حسي فكر كنم در تمام انسانها هست كه بد و خوب رو براشون مشخص ميكنه! حتي اگر غرق در گناه هم باشيد باز همون فطرت به شما تذكر ميده! فكر كنم همه اين احساس رو در خودشون حس كردن. به نظرم اون حس‌ ، قسمتي از خدا هست! كه در وجود همه هست! خدا از نظر من يكي و فقط يكي هست! از نظر من خدا كسي هست كه وقتي خوشحال ميشيم از اون اول تشكر ميكنيم(به طور ناخود آگاه) و هموني كه وقتي تنها هستيم باهاش حرف ميزنيم! همون موجود غيرمادي كه وقتي از همه جا بريديم اون هست كه در دل ما چراغ اميد به زندگي رو روشن ميكنه.به نظر من خدا يك همچين چيزي هست.
از خودم بيشتر...
از چي بگم؟ چه جور آدمي هستم؟ فكر كنم زياد اجتماعي نيستم! دير با ديگران جوش ميخورم! بهترين تفريح من شنيدن يك موسيقي و كار با كامپيوترم هست. كمي حسود هستم ،‌اما از زماني كه به اين نقطه ضعف خودم پي بردم سعي در برطرف كردن آن ميكنم.يه چيزي اون بالا گفتم! گفتم كه زياد اجتماعي نيستم ولي فكر ميكنم زياد هم غيراجتماعي هم نباشم،بستگي به افراد دور و برم داره.مثلا اگر جايي بحث سياسي يا كامپيوتري باشه! كم رويي رو كنار ميگذارم و داخل بحث ميشوم!
به موسيقي علاقه زيادي دارم! اما متاسفانه هنوز هيچ سازي رو بلد نيستم.اما به هنگام گوش كردن اون به يك تسكين و تمركز خاصي دست پيدا ميكنم. اليته هميشه هدفم از گوش كردن موسيقي اين نيست،چون بعضي از موسيقي ها اصلا من رو به اين هدف نميرسانند و فقط جنبه سرگرمي داره. بيشتر ميخواهم در مورد موسيقي مورد علاقه ام بگويم.
چه سبكي رو دوست دارم؟ همه جور موسيقي رو تقربيا گوش ميدم و يك سري هم هستند كه گوش دادن به اون ها اعصابم رو خورد ميكنه ، مثل سبك METAL . موسيقي آرام رو دوست دارم! از خواندگان غربي از Enya و Celine Dion و Chirise de Bourg و Enrique و Modern Talkingخوشم مياد و بقيه رو هم از بعضي آهنگاشون خوشم مياد بعضي هم نه.
در مورد داخلي ها. اولا مخلص شهرام ناطري هستم و همچنين آهنگ هاي عليرضا افتخاري رو هم گوش ميدم. در مورد پاپ(POP) هم از سياوش قميشي و ابي و ستار و گوگوش(البته Version قديمي اش) و ..... اين ها رو بيشتر گوش ميدم.
سن ، مكان و جنسيت(A/S/L)
بنا به دلايلي بي خيال بشيد. يكي اينكه ميدونم اگر يك روزي شناخته بشم، كلي آبرو ريزي ميشه! گفتم بي رو در بايستي ميگم! اگر من بيام مشخصات خودم رو بگم به دنبال خودش يك سري ملاحظات رو وارد نوشته هايم ميكنه و چون ميخواهم بدون دغدغه بنويسم،پس نا آشنا باشم بهتر‌! دوست دارم با افكارم آشنا بشيد.
چرا «ما چگونه ما شديم» رو انتخاب كردم؟
يكي اين كه يه كتابي به همين نام خواندم و روي من خيلي تاثير گذاشت و بعد واقعا از خودم و همه ميپرسم؛ ما چگونه ما شديم؟چه طور شد كه اين شخصيت رو پيدا كرديم؟ چي شد كه مرام ما اين شد؟ و چرا....
چرا اين وبلاگ رو ساختم؟
چون ميخواهم بدونم چند نفر تو دنيا هستن كه مثله من فكر ميكنن(دوست دارم يه وبلاگ به زبان انگليسي هم راه بياندازم ولي يكي اين كه زياد تسلط ندارم و دوم اينكه حوصله ندارم) و در ضمن شايد بتوانم به جواب سئوالاتم برسم. اين هم بد راهي نيست! امتحاتش تا حدودي مجاني هست! و فقط هزينه تلفن!!!؟؟؟
نظرم در مورد زن و مرد و حقوق آنها چيه؟
در اين مورد حرف ها و نظريه ها زياد هست! من خودم جواب درستي ندارم ولي سعي ميكنم از طريق وبلاگ به جوابش برسم.
نظرم در مورد ايران چيه؟
فقط ميتونم بگم دوستش دارم
نظرم در مورد عقب ماندگي ايران چي هست؟
بي مسئوليتي‌ ، خود خواهي ، فرصت طلبي ، بي وجداني مردمانش
نظرم در مورد گذشته ايران چيه؟
عبرت آموز هست ! اما كو پند گير؟؟؟
معني حقوق بشر چي هست؟
هنوز نفهميدم
چند وقت هست وبلاگها رو ميشناسم؟
از حدود خرداد ماه امسال
باز هم از خودم بگم:
خيلي دم دم مزاج هستم . و يه آدمي هستم تا يه كاري رو نكردم فكر ميكنم كار خيلي باحالي هست ولي وقتي يك بار انجام دادمش ديگه به من حال نميده! البته چون تو همه موارد استثنا وجود داره،اين اخلاق من شامل امور كامپيوتري و يا كتاب خواندن نميشه! يعني اين دو كار هميشه لذت بخش هستن.
والا چيز ديگري به ذهنم نميرسه! اگه سئوالي داشتيد‌، تلگراف(همون e-mail بابا..) بزنيد.